شیعیان عرب و لزوم بازگرداندن مرجعیت از جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی در آغاز تلاش کرد بر اساس نظریه موسوم به «نظریه ام‌القری»، قم را به پایتخت جهان اسلام تبدیل کند

حوزه علمیه نجف- HAIDAR HAMDANI / AFP

تردیدی نیست که مرجعیت شیعه اساسا در عراق شکل گرفته است. چنانچه نخست بغداد و سپس نجف در طول قرن‌ها به عنوان مرجع اهل تشیع در جهان به حساب می‌آمدند. اما قم به عنوان شهری مذهبی تنها در نیمه اول قرن بیستم، بروز کرد و تنها پس از انقلاب اسلامی و تسلط آیت‌الله‌ها بر قدرت بود که این شهر به حیث مرجع مذهبی اهل تشیع شناخته شد.

پس از پیروزی انقلاب، رژیم ایران بر اساس یک استراتژی مدون، در جهت ترویج و تحمیل رهبری خود بر شیعیان جهان کار و تلاش کرد. رژیم جمهوری اسلامی برای رسیدن به این هدف، دفاع و حمایت از شیعیان در سراسر جهان را در اولویت قرار داد و حتی آن را در قانون اساسی خود گنجانید. زیرا در حقیقت، منظور از «مستضعفان جهان» که در بند ۱۶ اصل سوم قانون اساسی، «دفاع بی‌دریغ» از آن‌ها جزو وظائف دولت در بخش سیاست خارجی شمرده شده، «شیعیان جهان» است که به ‌جای آن واژه زیبا و فریبنده مستضعفان جهان به کار برده شده است.

جمهوری اسلامی در آغاز تلاش کرد بر اساس نظریه موسوم به «نظریه ام‌القری»، قم را به پایتخت جهان اسلام تبدیل کند، اما با شکست سخت و مفتضحانه‌ای رو‌به‌رو شد. از این رو موازی با آن سعی کرد تا قم را به جای نجف به پایتخت مذهب تشیع تبدیل کند. جمهوری اسلامی در این راستا، شماری از روحانیون عرب شیعه را به حوزه علمیه قم جذب ‌کرد و در مدارسی که تدریس در آن‌ها به زبان عربی بود، به تدریس ‌گماشت. گذشته از آن با اعطای بورسیه‌های تحصیلی برای جوانان عرب، بسیاری از آن‌ها را در ایران مطابق به نظریات سیاسی و مذهبی خود پرورش ‌می‌داد و به عنوان عوامل جمهوری اسلامی در کشورهای عربی پخش می‌کرد و با این شیوه ایدئولوژی افراط‌گرای ولایت فقیه و ادبیات تندروانه آن را که بر محور سیاست و ارزش‌هایی رژیم جمهوری اسلامی می‌چرخید، به جهان عرب صادر می‌کرد.

اما رژیم جمهوری اسلامی بر اساس واقعیت‌ها به این قناعت رسید که تنها تمرکز بر قم و برجسته کردن نقش آن نمی‌تواند اهداف خود را برآورده سازد، از این‌ رو در جهت تضعیف و به حاشیه راندن مرجعیت تشیع در جهان عرب نیز به کار و تلاش پرداخت. جمهوری اسلامی در این راستا از سلاح تطمیع و تخفیف بهره گرفت و به ترور، شیطنت، تهمت‌زنی و بدنام سازی متوسل شد و بسیاری از شخصیت‌هایی که اهداف آن را عمیقا درک کرده بودند، و به حاشیه راند؛ زیرا آن‌ها می‌دانستند که هدف جمهوری اسلامی قبل از این‌که مذهبی باشد، گسترش هژمونی (سلطه) در منطقه به هر وسیله ممکن است. از جمله شخصیت‌هایی که در لبنان و عراق به حاشیه رانده شدند، می‌توان از الحسنی، الوائلی، الخوئی، الصرخی، الحسینی، الامین و دیگران نام برد.

انتقال مرجعیت از عراق به جمهوری اسلامی  یک معنایش این است که تهران بر اموال خمس و نذورات دسترسی پیدا کند و آن‌ها را در راه پیاده کردن اهداف فرقه‌ای و سیاسی خود در منطقه هزینه کند و به افراد، گروه‌ها و شبه‌نظامیان وابسته خود در کشورهای با اقلیت تشیع، مصرف کند تا آن‌ها به سود جمهوری اسلامی و ضد منافع سرزمین و هم‌وطنان خود، کار و فعالیت کنند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در این خصوص، نیاز مبرم است که قوانین و مقرراتی وضع شود و بر مبنای آن، فرستادن اموال خمس و نذورات به جمهوری اسلامی یا به بیرون از مرزهای هر کشوری، جرم تلقی شود تا به فقرا و نیازمندان پیروان مذهب داخل هر کشور مصرف شود؛ نه این‌که به جمهوری اسلامی فرستاده شود تا به شکل گلوله و بمب باز گردد. 

در این‌جا باید به این حقیقت اذعان کنیم که انداختن بار مسئولیت تنها به دوش جمهوری اسلامی دور از دقت است. اگر با دید بی‌طرفانه و واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنیم، برخی از ما به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در راندن شیعیان به آغوش جمهوری اسلامی نقش داشته‌ایم. این‌که ما جمهوری اسلامی و شیعه را مترادف همدیگر می‌دانیم، بزرگ‌ترین اشتباه است زیرا همه اهل تشیع از خامنه‌ای تقلید نمی‌کنند و به ولایت فقیه باور ندارند و همه آن‌ها افراط‌گرا نیستند. افراط‌گرایی را بیش از پنج قرن پیش صفویان وارد مذهب تشیع کردند و پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ نظام آیت‌الله‌ها بار دیگر آن را احیا کرده و گسترش داد.

 من همواره گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که ایران عبارت از شیعه و شیعه عبارت از جمهوری اسلامی نیست. به بیان دیگر، مردم ایران ۱۰۰ در صد پیرو مذهب تشیع نیستند، بلکه ۲۰ در صد آنان را اهل سنت تشکیل می‌دهد، افزون بر آن، تعدادی از پیروان ادیان و مذاهب دیگر نیز در این جغرافیا که ایران نامیده می‌شود زندگی‌ می‌کنند. گذشته از آن، همه شیعیان را پیرو جمهوری اسلامی فرض کردن با عقل و منطق سازگاری ندارد. زیرا شیعیان زیادی وجود دارند که ملی و میهن‌پرست هستند و میهن خود را دوست دارند و خطر جمهوری اسلامی را درک می‌کنند. شاید بسیاری از آن‌ها، از ترس این‌که وابستگان جمهوری اسلامی به آن‌ها آسیب می‌رسانند یا مورد اذیت و تهمت واقع می‌شوند، نظرات و منویات خود را نتوانند اظهار کنند. اما این امر به این معنی نیست که آن‌ها وجود ندارند.

همگان در جهان عرب مسئولیت دارند که این گروه را مورد تشویق و پشتیبانی قرار دهند و آن‌ را بین شیعیان کشورهای عربی به اکثریت تبدیل کنند. بازگرداندن شیعیان شیفته جمهوری اسلامی به آغوش اعراب و دور کردن آن‌ها از جمهوری اسلامی نیز یک مسئولیت است که با برنامه‌ریزی دقیق و برداشتن گام‌های عملی و حساب‌شده، امکان‌پذیر است و باید قبل از همه کس خود شیعیان عرب به این کار اقدام کنند. هم‌چنان بازگرداندن مرجعیت ربوده‌شده اهل تشیع از قم به نجف، یک ضرورت مبرم و اساسی است.

در نهایت مهم است که اهل تشیع در کشورهای عربی حاشیه خلیح فارس، برای خود مراجع تقلید ایجاد کنند و خمس و نذورات خود را به آن‌ها بدهند و دروازه‌ایی را که جمهوری اسلامی از طریق آن در جوامع و دولت‌هایشان نفوذ می‌کند، ببندند. آن‌ها باید از وضعیت شیعیان غیرفارسی‌زبان در ایران پند بگیرند که چگونه دولت جمهوری اسلامی آنان را در اهواز  با انواع گوناگون شکنجه و ستم سرکوب می‌کند.  گرایش مذهبی نتوانسته آن‌ها را نزد زمامداران تهران شفاعت کند، پس وضعیت شیعیان در بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود؟ و رژیم جمهوری اسلامی در قبال آنان چگونه موضعی خواهد گرفت؟

فشرده سخن این‌که هدف اساسی رژیم جمهوری اسلامی از کمک و پشتیبانی نام نهاد اهل تشیع در منطقه، جز تحقق پروژه سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه و بهره‌برداری ابزاری از اقلیت‌های شیعه برای رسیدن به این هدف، چیزی دیگری نیست. پس آیا وقت آن رسیده است که فریب‌خوردگان جمهوری اسلامی، این حقیقت را درک کنند؟ مهم‌تر از آن، آیا زمان آن رسیده است که شیعیان عرب، مذهب تشیع را از چنگال جمهوری اسلامی رها سازند و به خانه خودش باز‌گردانند؟ پاسخ این پرسش، البته نزد افراد و مسئولانی است که در این موضوع ذی‌نفع هستند و به آن توجه دارند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه